كي مي دونه اين حسرتا چه كرده با روز وشبام

همين كه حال من خوش نيست
همين كه قلبم آشوبه تو خوش باشي براي من همين بد بودنم خوبه

.......
چقدر زود همه چي تموم شد....چه دير فهميدم....چه راحت سوختم.....







از اون هواها كه خودت حال و هواشو مي دوني

با وجود همه اشتباهاتم در نحوه رفتار با تو كه باعث شد تا آخر عمر پشيمون باشم از اينكه بهت اعتماد كردم  بعضي وقتا عجيب دلم برات تنگ ميشه...شايد اين دلتنگي براي خود تو نباشه براي اوني باشه كه فكر مي كردم هستي.





نجات دهنده در گور خفته است!

دست دادن بعضي احساسات به انسان خيلي بده و ناخوشايند.تو اون لحظه دلت ميخواد همه چيز فقط يه خواب يا بهتره بگم كابوس باشه و با كوچكترين تلنگري از خواب بيدارشي و خودتو از اون مهلكه نجات يافته ببيني.اون وقت لبخند رضايتي روي لبات بشينه و با آرامش بگي..آخيش...خداروشكر كه همش يه خواب بود.

حسي مثل ترس..عذاب وجدان..پشيموني..تنهايي.و...و....از دست دادن چيزي يا كسي و....و...

چيزايي كه بارها من تو واقعيت تجربشون كردم...و تنها جمله اي كه اون لحظه به زبون آوردم اين بوده:...اي كاش همش يه خواب بود!

تو اين لحظات فقط يه معجزه مي تونه كارساز باشه و بس.






در برابر خدا

از تـنگـناي محبس تاريكي

از منجلاب تيره اين دنيا

بانگ پر از نياز مرا بشنو

آه، اي خداي قادر بي هـمتا

 يكدم ز گرد پيكر من بشكاف

بشكاف اين حجاب سياهي را

شايد درون سينه من بيني

اين مايه گناه و تباهي را

 

دل نيست اين دلي كه بمن دادي

در خون طپيده، آه، رهايش كن

يا خالي از هوا وهوس دارش

يا پاي بند مهر و وفايش كن

 تنها تو آگهي و تو مي داني

اسرار آن خطاي نخستين را

تنها تو قادري كه ببخشائي

بر روح من، صفاي نخستين را

 آه، اي خدا چگونه ترا گويم

كز جسم خويش خسته و بيزارم

هر شب بر آستان جلال تو

گوئي اميد جسم دگر دارم

 از ديدگان روشن من بستان

شوق بسوي غير دويدن را

لطفي كن اي خدا و بياموزش

از برق چشم غير رميدن را

 عشقي بمن بده كه مرا سازد

همچون فرشتگان بهشت تو

ياري بمن بده كه در او بينم

يك گوشه از صفاي سرشت تو

 يكشب ز لوح خاطر من بزداي

تصوير عشق و نقش فريبش را

خواهم بانتقام جفاكاري

در عشق تازه فتح رقيبش را

 

آه اي خدا كه دست توانايت

بنيان نهاده عالم هستي را

بنماي روي و از دل من بستان

شوق گناه و نفس پرستي را

 راضي مشو كه بنده ناچيزي

عاصي شود بغير تو روي آرد

راضي مشو كه سيل سرشكش را

در پاي جام باده فرو بارد

 از تنگناي محبس تاريكي

از منجلاب تيره اين دنيا

بانگ پر از نياز مرا بشنو

آه، اي خداي قادر بي همتا






freedom!?

چقدر سخته بخواي خودتو تغيير بدي؟يا شايدم مجبور باشي تغيير كني!






مهتاب شبهای بلندم

خورشید آرزوهام نمی تابه!






تو گمون كردي بري خاطره هات هم مي ميره

غریــــبه بود... آشـــــــنا شد... عـــــادت شد... عــــــــشق شد... هســـــــتی شد... روزگـــــــار شد... خســـــــــته شد.... بی وفـــــــــا شد... دور شـــــــــــد.... بیـــــــــگانه شد.... فراموش نـــــــــــشد

 






نقطه چین

ردپای اشکهایم  را بگیر تابدانی خانه این دل کجاست!!






ازاین به بعد توزندگیم همه چی پ×ر

حالاتقریبا به این باور رسیدم که تقدیرو نمیشه عوض کرد.دیگه هیچی برام مهم نیست...

 






تکیه بر دوستی دهر مکن

دلم گرفته...خیلی...

از خودم ناراحتم..از..خیلیای دیگه...خیلی

چقدر احساس بدیه اینکه بفهمی تو دیگه نیستی....داری فراموش میشی...حتی خودت..خودتو به یاد نمیاری.........هیچکی نمی تونه بفهمه که دلم از چی گرفته.......






گزارش تخلف
بعدی